چند حکایت زیبا و شنیدنی از سعدی درباره علم
دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بیفایده کردند: یکی آن که اندوخت و نخورد، و دیگر آن که آموخت و نکرد.
علم، چندان که بیشتر خوانی
چون عمل در تو نیست، نادانی
نه محقّق بوَد، نه دانشمند
چارپایی، بر او کتابی چند
آن تهی مغز را چه علم و چه خبر
که بر او هیزم است یا دفتر؟
معنی و مفهوم حکایت علم و عمل
دو دسته از افراد هستند که بی فایده سعی و تلاش میکنند. یک دسته آنهایی که همیشه در حال جمع آوری مال و ثروت هستند اما از آن استفادهای نمیکنند و لذتی نمیبرند و دسته دیگر افرادی هستند که علم و دانش را کسب می کنند، ولی به آن عمل نمیکنند.
هر چه قدر علم کسب کنی اما به آن عمل نکنی، نادان هستی. مثل اینکه بر پشت چهارپایی باری از کتاب باشد، آن حیوان نه پژوهشگر و نه دانشمند میشود. چون که آن حیوان چهارپا اطلاعی ندارد که چیزی که بر پشت اوست هیزم است یا دفتر و کتاب.
همان طور که از این حکایت بر میآید، به نظر سعدی دانشمند حقیقی فردی است که به آموخته های خود عمل کند؛ چون که هیچ حیوانی با بار کتاب، دانشمند نمیشود.
منبع : بیتوته